نوشته‌ها

9AB3BF32-F33A-4E90-BC5C-B516A5C419DB

در دعواهاي زناشويي خود از بچه ها به عنوان سلاح استفاده نكنيد.

به دليل اينكه زن و شوهر ها ميدانند كه رابطه با فرزند از ارزش و اهميت بسياري برخوردار است، گاهي به هنگام عصبانيت وسوسه ميشوند كه از اين رابطه براي آسيب رساندن به يكديگر استفاده كنند. براي مثال پس از طلاق ، هريك از زوجين ممكن است سعي كنند ديگري را از ملاقات بچه هامحروم سازد. كه اين اقدام بيشتر از جانب مادران صورت ميگيرد زيرا آنها  معمولا خود را مظلوم و درمانده احساس ميكنند و فكر ميكنند بچه ها تنها اهرمي هستند كه در رابطه زناشويي برايشان باقي مانده است.

گاهي زن يا شوهرِ عصباني ممكن است با تحريك فرزندان عليه همسر خود و يا بدگويي( راست يا دروغ) به همسرش ضربه بزند يا از فرزندش بخواهد كه در دعواي آنها، جانبداري كند يا پيامي را كه خودش نميخواهند مستقيم به همسرش بدهد را از طريق كودك منتقل كند. اين كار در زمره زيان بارترين اقداماتي است كه والدين در حق فرزندشان انجام ميدهند.زيرا اين اعمال براي كودكي كه هم پدر و هم مادر خود را دوست دارد و ميخواهد به هردو وفادار بماند و خود را ملزم به حمايت از آنها در برابر حملات يكديگر ميداند، بسيار دردناك و عذاب آور است.

وقتي والدين پيوسته بچه ها را درگير مشكلات زناشويي خود ميكنند ، كودكان به تدريج خودشان را به نوعي مسئول اين اختلافات احساس ميكنند و بنابراين خود را ملزم به اصلاح رابطه پدرو مادرشان ميدانند، ولي به دليل اينكه بچه ها براي رفع اختلاف والدينشان كاري نميتوانند انجام دهند و در نتيجه احساس درماندگي، گيجي و ياس و نااميدي ميكنند.

بچه ها نيازمند دريافت عشق و حمايت هم از جانب مادر و هم از جانب پدرشان هستند به ويژه در مواقعي كه سعي دارند با مشكلات ناشي از اختلافات زناشويي والدينشان كنار بيايند . وقتي يكي از والدين از بچه به عنوان وسيله اي براي ضربه زدن به حريف استفاده ميكند ، در واقع بازنده اصلي بچه است.

زماني كه والدين در حضور بچه دست به سرزنش و عيب جويي همسرشان ميزنند ، با اين كار باعث خراب شدن رابطه بچه با پدر و مادرش ميشوند و او احساس ميكند به پدر و مادرش وفادار نبوده و لذا احساس گناه ميكند و استرس و نگراني و وحشت اش بيشتر ميشود زيرا نواميدانه سعي ميكند كاري انجام دهد يا نقش يك داور يا مشاورخانوادگي مبتدي را بر عهده بگيرد ، اما حفظ قوام و يكپارچگي خانواده چيزي بسيار فراتر از توان كودك است.

پس در كلام اخر ، در موقع اختلافات والدين  به دليل نگراني و استرسي كه بچه ها دارند و سرزنشي كه خود را ميكنند، به آنها بگوييد كه ” مامان و بابا در اين مورد باهم اختلاف نظر دارند اما اين اختلافِ ما تقصير تو نيست”.” به او بگوييد موضوع مربوط به خودتان است و خودتان مشكل را حل ميكنيد”. ” به او با توجه به سن و سالش بفهمانيد كه او هيچ وظيفه اي در قبال حل مشكل مابين شما ندارد”. در واقع به عنوان مسئوليتي كه برعهده داريد از همه توان خود استفاده كنيد تا فرزندتان احساس ايمني و دوست داشته شدن كند ، حتي اگر براي اين كار لازم باشد در پاره اي مواقع در برابر همسرتان كوتاه بياييد.

 

C1A539F3-F406-4691-AC2B-6D7D16197185

استرس در دوره نوجواني

استرس در دوره نوجواني

تحقيقي كه در مارس٢٠٠٩ توسط دانشگاه UCLA انجام شده و در مجله پزشكي بيماري هاي رواني-تني به چاپ رسيده است نشان ميدهد كه استرس در دوران نوجواني ميتواند تاثيري منفي بر سلامتي در دوران بزرگسالي داشته باشد. در بين نوجوانان سالم گزارش شده است كه تضادهاي بين فردي سبب افزايش ميزان پروتئين واكنشي (c (CRP ميشود. اين افزايش نشانگر واكنشي التهابي است كه به دنبال آن افزايش بيماري قلبي -رگي (CUD)را به همراه دارد. 

اندروجي فيوليگني (Andrew J Fuligni) پروفسور روانپزشك اظهار ميكند كه: اگرچه بيشتر تحقيقات در زمينه استرس و بيماري هاي التهابي بر دوران بزرگسالي متمركز است، اين نتايج نشان ميدهد كه چنين رابطه اي ميتواند خيلي زود و از دوران نوجواني آغاز گردد. اين ارتباط حتي در ميان نمونه هايي از مردان و زنان جوان سالم نيز ديده ميشود.اين نكته بيانگر اين است كه تغييرات در واسطه هاي زيست شناختي كه مُسبب بيماري هاي قلبي-رگي هستند قبل از دوران بزرگسالي شروع به فعاليت ميكنند.

محققين توضيح ميدهند كه متداول ترين عوامل استرس زا مانند جر و بحث با خانواده و دوستان ، از مهم ترين عوامل توليدكننده دردها و رنج هاي رواني هستند. مطالعه اي در اين خصوص به بررسي تاثير عوامل فيزيولوژيكي در ٦٩ فرد با ميانگين سني ١٧ سال پرداخت كه اين افراد از آمريكاي لاتين و يا افرادي با پيشينه اي اروپايي بودند. شركت كنندگان در اين تحقيق فهرستي از مطالب را در ١٤ شب متوالي كامل ميكردند. اين فهرست هرگونه تعاملات بينِ فردي منفي را با خانواده، همتاهايشان يا كاركنان مدرسه گزارش ميكرد. ( از جمله عدم توافقات، رنج و آزار يا تنبيهات). اين تحقيق متغيرهايي نظير وضعيت اقتصادي -اجتماعي، وقايع اصلي پر از استرس در زندگي و حساسيت زياد به طردشدن را مورد بررسي قرار داد. محققين دريافتند كه استرس بين فردي روزانه با ميزان فزاينده التهاب در ارتباط است . همانگونه كه ميزان بيشتر پروتئين واكنشي(c (CRP، در نمونه هاي خون اين افراد اين مسله را نشان داد. اين نمونه هاي خون حدود هشت ماه بعد مورد آزمايش قرارگرفته بودند.

اندرو فلوگيني متذكر شد: 

” يافته هاي ما با مجموعه اي فراوان از دلايل آشكار همخواني دارد كه رابطه اي بين استرس و التهاب افزايش يافته وجود دارد كه متعاقب آن افراد در معرض خطر افزايش بيماري قلبي-رگي قرار دارند”.

همچنين از اين تحقيق چنين برمي آيد كه اين رابطه با برداشت روانشناختي افراد از تجربيات پراسترس يا ميزان حساسيت به طرداجتماعي غيرمرتبط است. محققين تذكر ميدهند كه اين مسئله اهميت تمركز بر تجربيات پراسترس روزانه را در دوره جواني برجسته ميسازد ، زمانيكه به ارزيابي نقش عوامل روانشناختي و اجتماعي بر افزايش خطر بيماري قلبي-رگي ميپردازيم.

اندرو فلوگيني نتيجه گيري ميكند كه ” اگرچه تكرار وقوع برخي از اين تجربيات ممكن است كم باشد، اما آنها ميتوانند تاثيري قطعي بر سلامت جسمي طولاني مدت در دوره بزرگسالي داشته باشند.

مترجم: اميرعباس اميني ها

3C47848D-D26C-4381-975C-FB4A8E36BF28

گفت و گوي همسرانه

يكي از بزرگترين كارهايي كه ميتوانيد در رابطه باهمسرتان  در مواقع بحران و مشكلات، در گفت و گوها انجام دهيد اين است كه از او بپرسيد چطور روز خودش را سپري كرده است؟ خيلي روان و راحت يه تايمي رو اختصاص به او بدهيد و جوياي احوال دروني همسرتان شويد.

به ياد داشته باشيد كه هدف كلمات خصومت باري كه ممكن است تحت فشار داستاني از دهان او خارج شود ، شما نيستيد.

بهتر است هريك از طرفين ١٥ دقيقه نوبت براي تعريف كردن روز خود در اختيار داشته باشند.

اگر از شما چيزي خواسته نشده است،

هيچ توصيه اي ارائه ندهيد. اگر براي حل مشكل همسرتان فورا يك راه حل پيشنهاد دهيد، ممكن است او احساس كند كه مسئله را خيلي پيش پا افتاده و ناچيز ميينيد و ميخواهيد سريعا آن مساله تمام شود. درك كردن طرف مقابل و همدلي با او چيزي ست كه همسرتان بايد قبل از ارائه راه حل از شما ببينيد. خيلي از اوقات همسرتان اصلا ازشما راه حل نميخواهد ، بلكه فقط از شما انتظار دارد سنگ صبور و شنونده خوبي برايش باشيد و اين خود به خود باعث تخليه هيجان او ميشود و اورا سبك ميكند.

نشان دهيد كه به موضوع علاقه مند هستيد و حال همسرتان برايتان مهم است، اجازه ندهيد ذهنتان يا چشمتان پرسه بزند يا حواستان به گوشي موبايل يا برنامه تلوزيوني باشد، روي همسرتان متمركز شويد و با او تماس چشمي برقرار كنيد .

تا همينجا شما توانسته ايد مقدار زيادي از فشار را از روي همسرتان برداريد.

ادراكي كه از مساله به دست آورده ايد را ابراز كنيد. اجازه دهيد همسرتان بفهمد كه شما چه چيزي از ماجرا را درك كرده ايد.( به او بازخورد بدهيد).

نگرش ما” در مقابل ديگران” را به او نشان دهيد. به او نشان دهيد كه در اين ماجرا تنها نيست و شما را  در كنار خود دارد.

عاطفه و محبت خودتان را به همسرتان نشان دهيد ، در دست گرفتن دستان طرف مقابل يكي از بهترين شيوه هايي ست كه در اين مواقع ميتواند نشانگر محبت و عاطفه باشد و احساسات زيادي را منتقل كند.

عواطف همسرتان را تاييد كنيد و به او بفهمانيد كه ميتوانيد كاملا احساسات اورا درك كنيد.

IMG_0993

احترام گذاشتن به نقاط قوت خود

هرچه بيشتر از خويشتن دروني خود آگاه ميشويد، راحت تر ميتوانيد نقاط قوتتان را تصديق كنيد و محترم بشماريد. منظور از نقاط قوت چيزهاي است كه به صورت طبيعي در آنها كارآمد هستيد و از طريق تكرار در آن ها ماهر شده ايد. احترام گذاشتن به نقاط قوت ، بخش مهمي از ساختن اعتماد به نفس است چون اعتماد به نفس غالبا در ادراك شما از تواناييتان ريشه دارد،اگر باور داريد كه خوب ارتباط برقرارميكنيد، با اعتماد به نفس بسيار به برقراري ارتباط خواهيد پرداخت. اگر باور داريد آمادگي جسماني شما خيلي بد است ، كم تر به آن اهميت ميدهيد، زيرا در اعماق وجودتان ندايي به شما ميگويد خود را به زحمت نيندازيد.اگر اعتماد به نفس قوي نداشته باشيد، شناخت و تصديق نقاط قوتتان چالش برانگيز خواهد بود، چون احتمالا باور شما به تواناييتان پايين است. حتي اگر در حوزه اي استعداد داشته باشيد ، به آن باور نداريد. در نتيجه آن را يك امتياز نميدانيد. آنچه نياز داريد يك شروع كوچك است. نخست يك كاغذ و قلم برداريد و هرچه را فكر ميكنيد در آن مهارت داريد، يادداشت كنيد. اگر مهارت فرق العاده اي نداريد، نگران نباشيد. فقط روي كارهايي تمركز كنيد كه در حالِ حاضر اندكي بهتر انجامش ميدهيد. همچنين كارهايي كه براي شما خيلي راحت هستند يا احساس ميكنيد در انجام دادنشان اعتماد به نفس بسياري داريد( مثلا ورزش، سازماندهي و تداركات، نويسندگي، برنامه ريزي يك رويداد، عكاسي ، بازي هاي كامپيوتري و….).
حالا هرچيزي را كه تا حدي در آن تجربه داريد يادداشت كنيد مثل كارهايي كه بايد در حرفه خود انجام دهيد يا فعاليت هايي كه در آنها مهارتي به دست آورده ايد( مثلا رانندگي، حسابداري، آشپزي، شريني پزي، تسلط بر زبان خارجه، فروشندگي، ارائه خدمات به مشتري و غيره).
آيا تعجب ميكنيد كه فهرست شما آنقدر ها هم كه ميترسيديد، خالي نيست؟ بهتر هم خواهد شد!
حالا ويژگي هاي مثبت شخصيت خود را يادداشت كنيد؛ چيزهايي كه باورداريد هستيد( مثلا مهربان، صميمي، بامحبت، قابل اعتماد، صبور و غيره).
لحظه اي به فهرست خود برگرديد. به فعاليت هايي كه با تمرين و تكرار بر آنها مسلط شده ايد، توجه ويژه اي كنيد.
سوال اساسي اين است: ” اگر توانسته ايد اين فعاليت ها را يادبگيريد و در آن پيشرفت كنيد، آيا نميتوانيد بر ديگر مهارت ها به خصوص آنهايي كه سال هاست دوست داريد شروع كنيد ، تسلط پيدا كنيد؟
حالا نسبت به توانايي هاي خود خوشبين تر هستيد؟
آيا به تدريج درميابيد كه با توسعه باورهاي خود و احترام گذاشتن به تقاط قوتتان ميتوانيد به هرچه ميخواهيد برسيد؟
وقتي عادت ميكنيد به نقاط قوت خود احترام بگذاريد و از محدوده باورهاي خودفراتر برويد، اعتماد به نفستان به تدريج افزايش ميبايد. سرانجام اين روند ، خيلي ساده تر ميشود چون هرچه اعتماد به نفس بيشتري داشته باشيد، سريع تر ميتوانيد در تقويت آن موفق شويد.

IMG_0850

بي مسوليتي يا مسئوليت پذير بودن كودكان ؟

بي مسوليتي يا مسىوليت پذير بودن كودكان ؟

? براي هر آموزش كليه مسايل تربيتي به كودكان، اول بايد رابطه خوبي با آنها داشته باشيد، صبور باشيد و صحبت هاي شما جنبه دستور دادن نداشته باشد.
? مسئوليت پذيري يعني قابليت پذيرش و به عهده گرفتن كاري كه از كسي خواسته ميشود در حيطه و با موضوعي مشخص .
در اوايل زندگي كودك ، معمولا مسئوليت پذيري با بازي همراه است. بازي كردن عامل مهمي در ايجاد احساس مسئوليت در كودك است. لازمه مسئوليت، ترتيب دادن مرحله گذر از بازي به مسئوليت است. يعني كودك در ابتدا به عنوان سرگرمي،اسباب بازي هايش را جمع ميكند، سپس براي كمك به مادر آنها را مرتب ميكند: كمي بعد به اين علت كه بزرگترها به او گفته اند، و سرانجام چون خود را مسئول جمع كردن وسايلش ميداند، دست به كار ميشود.
پس براي فرزندتان بر حسب سن و توانايي جسمي اش از كارهاي روزمرهِ او شروع كنيد. كودكان خردسال ٣-٤-٥ ساله به محدوده كوچكي توجه ميكنند، بنابراين كارهايي را به آنها بسپاريد كه در يك محدوده كوچك باشد كه او خسته نشود و برايش مشخص كنيد چه كاري را و به چه صورت انجام دهد.
?تا جاي ممكن كارهاي او را اصلاح نكنيد، تصحيح كردن، ناخودآگاه اين پيام را به كودكتان منتقل ميكند كه تلاشش به اندازه كافي خوب نبوده است. پس به مقداري كه تلاش كرده به تلاشش توجه كنيد و او را سرزنش نكنيد.سرزنش كردن در منطق كودكان يعني هرگز نميتوانند شمارا راضي نگه دارند.بنابراين دست از تلاش برميدارند.
?كودك بايد از اشتباهات يا سهل انگاري هاي خود در انجام كارها درس بگيرد.
مثال : اگر كودكتان طبق قرار از قبل تعيين شده ، اسباب بازي هايش را در اتاق جمع نكرد، به جاي هرگونه عصبانيت و فرياد ،اسباب بازي هايش را به مدت معيني از دسترس او دور نگه داريد و براي او توضيح دهيد كه شلوغ كاري فقط يك بار قابل تحمل است و براي بار دوم تنبيه( محروميت) در پي دارد.
?كودكان بايد بدانند مثل بقيه اعضاي خانواده وظايفي دارند، بدون اينكه پاداشي بگيرند.
البته تشويق هاي كلامي بسيار به شكل گيري هر عادت ها در كودكان كمك ميكند، اما به او باج ندهيد. اگر كودكتان تمايل ندارد كاري انجام دهد، به طور واضح فقط يكبار ديگر كاري كه قرار بود انجام دهد را به او ياداوري كنيد .
اما يادتان باشد آنقدر اين حرف را تكرار نكنيد كه ارزش حرفتان از بين برود و كودك صداي شما را ناديده بگيرد.
?خودتان الگوي خوبي باشيد. بچه ها متوجه روابط بين والدين و حرف هايشان، هماهنگي آنها، نظمِ زندگي و خانه ميشوند. زماني كه به او ميگوييد هر وسيله را بايد سرجاي خودش بگذاريد، وليروقتي خودتان از بيرون به منزل مي آييد وسايلتان را روي دسته مبل نگذاريد، چون چشمان فرزند شما به دقت رفتار شمارا ثبت ميكند.تاثير رفتار شما بيشتر از كلامتان است.
?كودك بايد درك كند راحت نبودن با قادرنبودن فرق دارد، كودكان اين دورا يكي ميدانند ، بنابراين فكر ميكنند چيزي را كه از آن لذت نمي برند، نميتوانند انجام دهند و بايد والدين حتما به آنها كمك كنند؛ چون سخت است.
بايد از سنين پايين تر كودك عادت كند كه برخي كارها ممكن است لذت بخش نباشد و سختي داشته باشد ؛ ولي اگر بتواند آن را درست انجام دهد، به او حس ارزشمندي و باكفايت بودن ميدهد.البته اين بدين معني نيست كه فرزند نا بايد كاري را كه شروع كرده، تمام كند.مثلا شما در ساعت٥ عصر وقت دكترداريد و كودك در حال بازي ست، حتما يه نيم ساعت قبل از بيرون رفتن به كودك بگوييد كه ” ما ميخواهيم ساعت ٥ بيرون برويم ؛ حتما بازي خودت رو تا اون موقع تمام كن” حتي اگر زماني كه خواستيد راه بيفتيد، كودك بازهم از شما مقداري وقت خواست تا بازيش را تمام كند، حتما اين وقت را به او بدهيد. باتوجه به شناخت و سابقه فرزندتان بايد زمان مناسب پيش بيني اين لحظات را داشته باشيد، اين گونه كودك ياد ميگيرد كه حتما بايد هركاري را كه شروع كرده تمام كند. اگر اين اموزش خوب پيش برود، فرزند شما در بزرگسالي كلاس ها و ورزش هاي شروع كرده را نيمه رها نميكند.

IMG_0885

ياد بگيريد خودتان را دوست داشته باشيد!

يادبگيريد خودتان را دوست داشته باشيد.
يكي از پيامدهاي عزت نفس پايين، مهربان نبودن با خود است.يعني از انجام كارهاي خوب براي خودتان دست برميداريد و تا آنجا پيش ميرويد كه بيش از آنچه واقعا لازم است، از خود مطالبه ميكنيد و خودتان را زير فشار ميگذاريد.
اينكه به خودتان فشار بياوريد تا عملكرد بهتري داشته باشيد، ميتواند يك عادت سالم باشد چون تشويقتان ميكند رشد كنيد و فراتر از حد و مرزهاي درك شده خود برويد؛ولي اگر اين كار را به شيوه اي منفي انجام دهيد، مثلا خود را ملامت كنيد، از خودتان به شدت كار بكشيد يا خودتان را تنبيه كنيد، ديگر كار سالمي نخواهد بود.
براي از بین بردن اين عادت هاي منفي و بالابردن عزت نفستان بايد بكوشيد به خودتان عشق بورزيد و خود را ارزشمند بدانيد، آن هم نه فقط در مواقعي كه احساس ميكنيد شايستگي آن را داريد بلكه هميشه و از همين لحظه به بعد …
آيا اين غيرممكن به نظر ميرسد؟

به نظرتان هيچ چيز دوست داشتني يا ارزشمندي در وجود شما نيست؟

يكي از پيامدهاي رايجِ عزت نفس پايين اين است كه به نظرتان سرانجام ميتوانيد خودتان را دوست داشته باشيد ولي فقط زماني كه در خودتان تغييراتي صورت داده باشيد. در تصوراتتان زماني ارزشمند خواهيد شد كه وزن كم كنيد، همسر دلخواه خود را بيابيد و مادر، پدر، خواهر، دوست ، كارمند، شهروند…بهتري شويد.

آيا اين جهتي است كه سال ها افكارتان در مسير آن پيش رفته اند؟

هرچقدر هم سخت به نظر برسد، همين حالا درست همين لحظه ، بايد ياد بگيريد چطور خودتان را دوست داشته باشيد. نميگويم كار ساده اي ست ،اما اگر مشتاقانه براي كسب آن بكوشيد ، دست يافتني خواهدبود.
دو روش خوب براي اينكه همين حالا شروع كنيد:
١- روزي چندبار با مهرباني با خودتان صحبت كنيد، احتمالا شما نيز همچون بيشتر كساني كه عزت نفس پاييني دارند، گفتگوهاي منفي در ذهنتان داريد كه گاها حتي خودتان از آن بي خبريد.
اين گفتگوهاي ذهني پراز نظرات و ادراكات منفي درباره خودتان است و باعث ميشود نسبت به نظرات خودتان احساس بدي پيدا كنيد.
اگر ميخواهيد اين پيام هارا تغيير دهيد بايد پيام هاي مثبت را جايگزين پيام هاي منفي كنيد. شايد نتوانيد فورا تغييرش دهيد، ولي اگر روزي چندبار روي آن كار كنيد ،بالاخره احساس بهتري نسبت به خود پيدا خواهيد كرد.
تا جايي كه ميتوانيد چيزهاي مثبتي به خودتان و درباره خودتان بگوييد .مطمعن باشید هر انسانی خصوصیات قابل توجه و منحصر به فردی دارد که باید انها را از حالت بالقوه ، بالفعل تبدیل کند.  وقتي كاري را به خوبي انجام ميدهيد از خودتان تمجيد كنيد حتي اگر آن كار، بي اهميت يا كم اهميت باشد.
به آيينه نگاه كنيد و از خودتان تعريف كنيد ولي حواستان باشد كه تعريفتات واقعي باشد! دروغ نگوييد چون ضميرناخودآگاهتان ميفهمد كه دروغ ميگوييد و نظرات مثبت را رد خواهد كرد. در عوض ، در خودتان يكي، دو چيز واقعا ستودني بيابيد و از آنها تعريف كنيد.
هنگام گفتن اين چيزها به خودتان، حتما از لحني مهربان و محبت آميز استفاده كنيد، آنهارا همچون روبات و بدون احساس بر زبان نياوريد. هر نظر را با همان لحني ادا كنيد كه در ستايش كساني كه واقعا برايتان مهم هستند، به كار مي بريد. شايد اين كار اندكي مسخره به نظر برسد، ولي ادامه دهيد! حتي ميتوانيد هنگام انجام اين كار بخنديد؛ خنده به شما كمك ميكند كمتر خودتان را جدي بگيريد و اندكي شادي و تفريح وارد اين روند ميكند.
٢- مدام بر ويژگي هاي مثبتتان تاكيد كنيد. يكي ديگر از پيامد هاي عزت نفس پايين اين است كه فرد گرايش دارد فقط بر موارد منفي تاكيد کند، در حالي كه ويژگي هاي مثبت شخصيتي و توانايي هايش را ناديده بگيرد. از امروز به بعد هر روز چنددقيقه اي به تاكيد و تاييد خصوصيات مثبتتان بپردازيد. مثلا با خودتان بگوييد ” شوخ طبعي من هميشه برايم مفيد بوده “يا ” واقعا خوشحالم كه تداركات و برنامه ريزي ام اينقدر خوب است. كمتر كسي همچين مهارتي دارد”. مهم نيست چه مهارتي باشي ولي حتما روي واقعيت ها تمركز كنيد.

اين فعاليت علاوه بر تقويت عزت نفستان به شما كمك ميكند اعتماد به نفس بيشتري نيز پيدا كنيد. با تاكيد بر مهارت هايتات جسارت بيشتري براي پرداختن به ديگر توانمندي ها و كشف كارهاي بسياري كه قادر به انجامشان هستيد، به دست مي آوريد.

www.fars4pic.ir

تنهايي


تنهايي
شما در اتاقتان تنها نشسته ايد، ميخواهيد با ديگران باشيد، اما نميتوانيد كسي را كه بتوان به ديدار او رفت را در نظر بگيريد.يا شايد با گروهي از انسان هاباشيد و در عين حال به گونه اي عجيب احساس انزوا و جدابودن از ديگران بكنيد. ميخواهيد با كسي درباره احساستان صحبت كنيد اما نميتوانيد كسي را تصور كنيد كه خواهان شنيدن حرف هاي شما باشد. بسياري از ما در برهه اي از زمان” احساس ناخوشايند جدابودن از ديگران و آرزوي بهبود روابط انساني” يعني تنهايي را تجربه كرده ايم. هنگامي كه روابط شخصي ما بسيار كم يا بسيار ناخشنودكننده باشد، احساس تنهايي ميكنيم.

انواع تنهايي:
تجربه تنهايي پديده رايجي است، اما انواع متفاوتي از آن وجود دارد. ما در اينجا به ٥نوع تنهايي ميپردازيم:
١- تنهايي گذرا : به صورت دوره هاي كوتاه مدت و مختصر تنهايي است، هرچند زندگي اجتماعي شخص عموما رضايت بخش به شمار مي آيد.
٢-تنهايي انتقالي: فرد در گذشته اي نه چندان دور از روابط اجتماعي خوبي برخوردار بوده است، اما اخيرا به خاطر رويداد خاصي از قبيل طلاق، مرگ عزيزان ، يا رفتن از كنار همسايه هاي قديمي، احساس تنهايي ميكند.
٣-تنهايي مزمن: كه به مدت يك دوره چندساله طول ميكشد و در طي آن هيچ گونه رابطه اجتماعي خشنود كننده اي وجود ندارد.
٤-تنهايي اجتماعي: به واسطه فقدان شبكه اجتماعي به وجود مي آيد، احساس هاي بارز در اين حالت عبارتند از ملال، بي هدف بودن،احساس محروميت و طرد شدگي.
٥-تنهايي عاطفي: به خاطر فقدان يك رابطه صميمي و عاطفي نزديك به وجود مي آيد كه نيازمند برقراري يك صميميت عاطفي است.

تنهايي و تنها بودن:
تنهايي به معناي تنها بودن نيست، ما ميتوانيم از تنها بودن خود لذت ببريم، اما گاهي هم امكان دارد به رغم حضور ديگران در دور و برمان احساس تنهايي كنيم. اما تنهايي و تنها بودن با يكديگر رابطه دارند، با اينكه اين امكان وجود دارد كه با افراد تماس دائمي و منظمي داشته باشيم و در عين حال، از لحاظ عاطفي احساس تنهايي بكنيم .غلبه بر تنهايي بدون تماس منظم با ديگران كار دشواري است.افراد تنها غالبا فرصت هاي ارتباطي را از دست ميدهند زيرا تمايلي به انجام اين كار ندارند.

? چه كارهايي را ميتوان به تنهايي انجام داد و از آنها لذت برد؟؟؟
-پياده روي مسافت طولاني
-رفتن به كنسرت
-رفتن به تماشاي مسابقات ورزشي
-رفتن به سخنراني ها
-خواندن داستان ، رمان، شعر
-شركت در مراسم مذهبي
-برنامه ريزي براي سازماندهي يك چيز
-جمع آوري اشيا يا كلكسيون
-تماشاي يك منظره زيبا
-رفتن به موزه و نمايشگاه
-يادگيري مهارت هاي جديد
-كتابخانه رفتن
-رفتن به تئاتر

علل تنهايي:
هنگامي تنهايي به سراغ ما مي آيد كه به خاطر رويدادهايي همچون مرگ، طلاق، مهاجرت به شهري ديگر و يا محروميت از قرار ملاقات ها ، شبكه هاي اجتماعي ما گسسته شوند.اما ويژگي هاي شخصي نيز در احساس تنهايي دخيل هستند. عزت نفس پايين غالباً با روابط نابسنده توام است.ممكن است كيفيت ضعيف يك رابطه عزت نفس را كاهش دهد، اما عزت نفس پايين هم فرد را از كوشش براي برقراري دوستي با ديگران بازميدارد. همچنين ادراك نادرست ديگران ميتواند در روابط تداخل ايجاد كند.اما ما ديگران را آنگونه كه واقعا هستند نبينيم ، ايجاد و حفظ يك رابطه خوب با آنها دشوار خواهد بود.
ترس از موقعيت هاي اجتماعي ( خجالت) نيز ميتواند ما را از برقراري رابطه با ديگران بازدارد.
افكاري نيز كه در هنگام برخوردهاي اجتماعي وجود دارند ميتوانند در روابط ما اختلال ايجاد كنند. اين امكان وجود دارد كه در موقعيت هاي اجتماعي، به خاطر افكاري كه داريم، از ديگران اجتناب كنيم و ياآنكه احساس ناراحتي نماييم.
تفاوت عمده ميان افرادي كه خود را خجالتي توصيف ميكنند و كساني كه چنين تصوري از خود ندارند، در نحوه تفكر آنها درباره خود است. آنهايي كه خود را خجالتي تلقي نميكنند،موقعيت را مسئول ناراحتي خود ميدانند.
افراد خجالتي ناراحتي خود را به حساب يك صفت شخصيتي ، يعني خجالتي بودن ميگذارند. اگر ما خودمان را خجالتي بدانيم، احتمالا بر اساس همان برچسب زندگي خواهيم كرد.
گاهي اوقات مهارت هاي اجتماعي ضعيف باعث اختلال در روابط و تنهايي ما ميشود.ممكن است به اين خاطر تنها باشيم كه نميدانيم يا فكر ميكنيم نميدانيم چگونه با ديگراني كه دور ورمان هستند رفتاركنيم و افراد تنها مهارت هاي اجتماعي خود را كمتر از حد واقعي تصور ميكنند. ( اين مهارت ها شامل صحبت كردن در جمع، لبخند زدن، تماس چشمي بهتري برقرار ميسازند و از حركات مناسب تري براي بيانشان استفاده ميكنند).

براي تنهايي مان چه كار كنيم؟
بهترين راه براي خنثي كردن اين عوامل شايد صرفا آن باشد كه در دوربر ديگران باشيم، مراودات خود را بيشتر كنيم و خود را از قرار گرفتن در مراكز عمومي و شلوغ محروم نكنيم.
از برخي واكنش هاي ادمي مثل فعل پذيري، پرخوابي، استفاده از آرامبخش ها يا الكل يا مواد مخدر، تماشاي بيش از حد از تلوزيون يا موبايل ، اعتياد به كار باعث تشديد انزوا و تنهايي ميشود خودداري كنيم زيرا اين قبيل كارها مارا بيشتر به سمت تنهايي درونيمان ميبرد.
اگر مهارت هاي اجتماعي ما حقيقتا نابسنده و ناكافي است، شايد بهترين راه اين است كه با مطالعه كتاب ها، شركت در كارگاه هاي روانشناسي و دقت در رفتار و مهارت هاي ارتباطي افراد مختلف و حاذق ، توانمندي هاي خودمان را افزايش دهيم.
يك راه غلبه بر ترس هايمان، اين است كه آنقدر خودمان را در موقعيت هاي اجتماعي قرار دهيم، كه ترسمان از بين برود. هرعاملي كه باعث اجتناب از ديگران شود، خودش ميتواند دليلي براي انزوا و تنهايي شود.

تنهايي از آن دست چيزهايي ست كه اگرزياد از حد در آن غوطه ور شويم ميتواند تمام زندگي ما را تحت شعاع خود قرار دهد.

پس اي دوست اندازه نگه دار  كه اندازه نكوست

IMG_0347

فاصله سني مناسب بين فرزندانمان چقدر است؟

فاصله سني مناسب بين فرزندانمان چقدر است؟
اگر فاصله سني ميان بچه ها كم باشد يا بچه ها چندقلو باشند، موضوع رقابت و زير سوال بردن و اول شدن به يك مساله جدي تبديل ميشود.
از سوي ديگر وقتي فاصله سني از سه يا چهارسال ميگذرد اين امر باعث ايجاد يك رابطه نابرابر بين بچه ها شده و موضوع فرماندهي و فرمانبرداري شكل ميگيرد و نوع حسادت و رقابت ها عوض ميشود.
بهترين فاصله سني بين فرزندان نه كمتر از ٣ سال و نه بيشتر از ٥ سال است؛ تا هم سيستم خانواد تقويت شود و هم فرزندان در معرض آسيب هاي احتمالي قرار نگيرند.
اين فاصله سني كمك ميكند تا بچه ها هر دو در يك رده سني و از يك نسل باشند . در نتيجه ميتوانند با همديگر رفاقت كنند نه رقابت.از سوي ديگر بچه ها با فاصله سني مناسب ميتوانند باهم رفيق تر باشند و توافق و تفاهمي كه اغلب در دوره نوجواني به خاطر ماهيت ارتباط با بزرگترها محدود ميشود و نميتوانند با پدر و مادرشان داشته باشند، با همديگر تجربه كنند.اگر فاصله سني دو كودك كم باشد، آسيب هاي رواني احتمالي فرزند اول هم به مراتب كمتر ميشود.
در برخورد با فرزند اول،والدين بسيار كمالگرا هستند ؛ چه در مورد تربيت رواني و چه در زمينه مراقبت هاي جسمي. به عبارت ديگر بايد و نبايد ها در مورد فرزند اول بسيار زياد است، در حالي كه در مورد فرزند دوم به اين نتيجه ميرسند كه خيلي از رفتارهاي قبلي، حساسيت هاي بي مورد بوده است. بنابراين بسياري از اين رفتارها با تولد فرزند دوم در مورد هردو كنترل ميشود.اين در حالي است كه وقتي فاصله سني دو فرزند زياد است، فرزند اول زمان طولاني تري تحت آسيب هاي ناشي از حمايت ها و سختگيري هاي افراطي پدر و مادر قرار ميگيرد. اما وقتي اين فاصله طبيعي باشد، به دليل تقسيم ناخوادگاه توجه والدين بين دو فرزند، آسيب هاي رواني ناشي از توجه بيش از حد در مورد فرزند اول ناخوداگاه كنترل ميشود. همانقدر كه فاصله سني بيشتر از ٥سال ميتواند در رابطه بين دونفر مشكل آفرين باشد،فاصله سني كمتر از ٣ سال هم دردسر ساز است.
زماني كه والدين آمادگي نداشته باشند و اين فاصله كمتر از ٣ سال باشد، آرامش رواني فرزند اول به خطر مي افتد،چون رابطه بين فرزند و والدين هنوز از نظر عاطفي به طور كامل شكل نگرفته است كه پاي فرزند دوم به ميان مي آيد . شايد حوردن شير مادر براي فرزند اول به مدت يكسال و ٦ ماهگي براي او كافي باشد، اما از نظر تامين منبع عاطفي اين سن زمان مناسبي براي گرفتن فرزند از شيرآن هم به خاطر تولد فرزند بعدي نيست.
در حقيقت قبل از تصميم براي تجربه دوباره پدر و مادرشدن ، اجازه دهيد كه تعلق خاطر و امنيت فرزند اول كاملا شكل بگيرد و به ثبات برسد؛ سپس براي تولد فرزند دوم برنامه ريزي كنيد.

نغمه سلطاني-كارشناس ارشد روانشناسي

IMG_9511

سوگ

تجربه سوگ
“خدايا به من رحمت عطا كن تا آنچه را كه نميتوانم تغيير دهم با آرامش بپذيرم ، و شهامت عطا كن تا آنچه را ميتوانم ، تغيير دهم. خدايا تغيير ذهن و خرد عطا كن تا تفاوت اين دو را بفهمم”.

اگرچه سوگواري براي يك فقدان ، تجربه اي خوشايند نيست ، با اين حال بخشي از زندگي است كه براي هركسي پيش مي آيد. تجربه سوگ بر احساسات، جسم، افكار و رفتار شما تاثير ميگذارد. ما دراين مطلب به بررسي احساس و افكارسوگ ميپردازيم.

احساسات:
باتوجه به نوع و ماهيت فقدان، افراد احساسات متفاوتي را تجربه ميكنند.شايع ترين احساساتي كه افراد در جريان فقدان تجربه ميكنند، عبارتند از:

غمگيني:  ممكن است احساس پوچي،طردشدگي و افسردگي كنيد و به طور غيرمنتظره اي گريه كنيد.اغلب ضروري است قبل از رسيدن به مرحله پذيرش و سازش يافتگي ، رنج و ناراحتي فقدان عزيزان را احساس كنيد.

خشم: ممكن است غيرمنصفانه بودن فقدان و ناتواني شما در كنترل آن باعث احساس ناكامي در شما ميشود.از برگرداندن اين خشم به سوي خود اجتناب كنيد و به ياد داشته باشيد اگرچه نميتوانيد فقدان را كنترل كنيد ولي بر سوگواري خود كنترل داريد.

احساس گناه:  ممكن است از اينكه فرد كاملي نيستيد يا نتوانستيد جلوي فقدان را بگيريد احساس گناه كنيد. به ياد داشته باشيد كه همه ما انسان هاي جايزالخطايي هستيم كه در دنيايي غيرقابل پيش بيني زندگي ميكنيم.افراد وقتي به كارهايي فكر ميكنند كه شايد ميتوانستند براي جلوگيري از فقدان انجام بدهند بيشتر رنج ميبرند، اما در بيشتر موارد هيچ كاري از دست شما براي جلوگيري از اين اتفاق ساخته نبوده و نيست.

اضطراب: ممكن است نگران شويد كه ” آيا ميتوانم اين فقدان را تحمل كنم؟” . فقدان ما را با آسيب پذيري و فناپذيري خودمان رو در رو ميسازد. عجيب نيست كه افراد بعد از دست دادن عزيزي اين احساس را داشته باشند .

تنهايي: تنهايي احساس پيچيده مركب از غمگيني و اضطراب است. سعي كنيد راه هاي مقابله با تنهايي خود را تقويت كنيد. مثلا بعضي از اين روش ها تقويت روابط اجتماعي ، مهارت پاسخ دهنده بودن در روابط، تغيير طرزفكر و… ميباشد.

خستگي: ممكن است احساس خستگي و فرسودگي كنيد. اين نوع احساسات واكنشي طبيعي نسبت به فشاررواني است و نبايد آن را كمبود يا نشانه ضعف خود بدانيد.

شوك: اگر فقدان ، ناگهاني و غير منتظره باشد ممكنن است شوك يا همان ضربه رواني به شما وارد كند. شوك ، ناباوري و بهت زدگي ، اولين مرحله سوگواري را تشكيل ميدهند.

افكار:
پس از تجربه فقدان احتمالا افكاري به ذهن شما خطور ميكند و از اينكه متوجه ميشويد كه ديگران نيز چنين افكاري دارند ممكن است تعجب كنيد.

اين افكار شامل موارد زير است:

ناباوري: ناباوري در مرحله اوليه سوگ اتفاق مي افتد. پذيرفتن واقعيت فقدان در وهله اول بسيار سخت است كه ما در اين مرحله واكنش هاي متفاوتي از افراد ميبينيم.گاها ديده ميشود كه احساس داغداري وجود ندارد. انگار كه اتفاقي نيوفتاده است، شخص يا در حالت شوك و بهت زدگي است يا به طور كامل وجود مسئله را انكار ميكند.

سردرگمي: گاهي احساس گيجي و آشفتگي ميكنيد و متمركز شدن روي موضوع برايتان سخت ميشود.در اين صورت به خود فرصت دهيد و انتظار نداشته باشيد كه عملكرد شما در اين حالت بيشتر از سطح عادي باشد.
اشتغال ذهني: ممكن است افكار شما به طور كامل بر مسئله فقدان و آرزوي بازگشت به گذشته متمركز شود. اشتغال ذهني درمرحله دوم سوگواري امري متداول است.

خيال پردازي: ممكن است شما خصوصيات خوب فردي را كه از دست داده ايد در ذهن خود مجسم كنيدو حس كنيد كه به گذشته برگشته ايد يا اينكه آن فرد هنوز زنده است و دائما در خيالتان با او زندگي ميكنيد و خاطرات مشترك بسازيد، در صورتي كه او ديگر نيست و اينها فقط زاييده ذهن و تخيل شما هستند.

? تكاليفي كه در جريان سوگواري به شما كمك ميكند:
١-پذيرش واقعيت فقدان: بايد اين واقعيت را پذيرفت كه فقدان واقعي است و نميتوان وضعيت را به حالت گذشته برگرداند، فقدان واقعيتي دردناك است و تحمل آن به زمان نياز دارد.اصلا سعي نكنيد با كمتر جلوه دادن و انكار اهميت فقدان، از تجربه سوگ فرار كنيد.اصولا به افراد داغديده توصيه ميشود كه با اشيا و مكان و ساير نشانه هايي كه تداعي كننده فرد از دست رفته است، رو به رو شوند.
زماني را تعيين كنيد كه به طور كامل تمام موضوع ها، طرح ها و خواسته هايي را كه اميد كاذب شما مبني بر بازگشت فرد از دست رفته را تقويت ميكند، كنار بگذاريد.در اينجا و اين لحظه ديگر مهم نيست كه چه كاري از دست شما براي جلوگيري ازين فقدان برميامد ، زيرا ديگر نميتوان شرايط را مثل گذشته كرد، پس شرايط پيش رويتان را هموارتر كنيد.

٢-تجربه كردن ناراحتي و سوگ:
درعين اينكه شما بايد زماني را براي سوگواري سپري كنيد تا كم كم اين غم التيام يابد ولي فراموش نكنيد كه بايد بتوانيد بين تنهايي و بهره مندشدن از حمايت ديگران، توازن خوبي برقرار كنيد. قطعا اطرافيان شما از اينكه دائما شمارا مغموم و افسرده ببينند خوششان نمي آيد و ممكن است به مرور زمان آنهارا خسته كنيد.
سعي كنيد از نشخوار فكري و سوال هاي آشفته مانند “چرا اين اتفاق براي من افتاد، هرگز نميتوانم روي پا بايستم و زندگيم را مديريت كنم و…” دوري كنيد.

٣- سازگاري با زندگي تازه:
زندگي ما پس از فقدان تغيير ميكند و هيچ راهي براي اجتناب از اين موضوع وجود ندارد.زندگي از فصل هايي تشكيل شده و ماهرگز نميدانيم كه پايان يك فصل و آغاز فصلي ديگر، چه موقع خواهد بود.اين واقعيت را قبول كنيد كه زندگي چالشي است كه مستلزم يادگيري مهارت هاي جديد، سازگاري با تجارب تازه است .

٤-برگشت به زندگي:
وقتش است به زندگي خود ادامه دهيد. اين به اين معنا نيست كه فقدان را از ياد ببريد بلكه تجارب گذشته شما چه خوب و چه بد به رشد و تكامل شما كمك ميكند . ادامه دادن به زندگي به معناي فراموش كردن افراد و رويدادهاي گذشته نيست، بلكه صرفا به اين معناست كه آماده شروع زندگي جديدي بشويد.
سرگرم كردن خود با فعاليت هاي سازنده، مهارت مفيدي براي منحرف ساختن حواس خود از افكار افسرده ساز است. علاوه بر اين پرداختن به فعاليت هاي هدفمند فرصتي فراهم مي آورد تا بعد از آشفتگي هايي كه پشت سر گذاشته ايد، احساس بهتري در شما و زندگيتان ايجاد شود.

IMG_9423

مراحل رشد زبان كودك از يك سالگي تا ٥سال

رشد زبان كودك از ١ تا٢ سالگي:

منظورما از رشد زبان (شنيدن، درك كردن،حرف زدن) مي باشد.
?وقتي از او سوال ميشود به قسمت هاي بدن اشاره ميكند.
?از گفتار يا صدايي به غير از گريه براي جلب توجه استفاده ميكند.
?دستورهاي ساده را اجرا ميكند و سوال هاي ساده را ميفهمد(اون چيه؟ توپ رو قل بده، مامانو بوس كن، كفشات كوش؟)
?به داستان ها با آوازهاي ساده گوش ميدهد.
?وقتي اسم تصاوير گفته ميشود به آنها اشاره ميكند.
?هرماه كلمه هاي بيشتري را بيان ميكند.
? از سوال هاي يك يا دو كلمه اي استفاده ميكند( پيشي كو؟ باي باي،اون چيه؟).
? از انواع حروف بي صدا در ابتداي كلمات استفاده ميكند.

.
رشد زبان كودك از٢تا ٣ سالگي:

? دراين سن كودك شما تفاوت معاني را درك ميكند( برو/وايسا/ داخل/ بزرگ/كوچك)
? درخواست هاي دو مرحله اي را انجام ميدهد (كتابو بردار و بذار روي ميز)
?تقريبا براي همه چيز يك كلمه استفاده ميكند.
?از جمله هاي دو يا سه كلمه اي براي حرف زدن و سوال كردن درباره چيزها استفاده ميكند.
?بيشتر حرف هاي اورا افراد آشنا درك ميكنند.
?معمولا با نام بردن اشيا آنها را درخواست ميكند يا توجه شمارا به آنها جلب ميكند.

رشد زبان كودك از ٣ تا ٤ سالگي:

?وقتي از اتاق ديگر صدا ميكنيد ، ميشنود.
صداي راديو و تلوزيون را با همان صدايي كه ساير افراد خانواده ميشنوند ، او نيز ميشنود.
پرسش هاي ساده را ميفهمد( كي، چي، كجا، چرا).
?درباره كارهايي كه در مهد يا در خانه دوستانش انجام داده اند حرف ميزند.
?حرف زدنش به قدري واضح است كه افراد غريبه هم معمولا ميفهمند.
?از جمله هاي زيادي استفاده ميكند كه چهاركلمه يا بيشتر دارند.
?معمولا راحت و بدون تكرار بخش ها يا كلمه ها حرف ميزند.

رشد زبان كودك از ٤تا ٥ سالگي:

?به داستان هاي كوتاه توجه ميكند و به سوال هاي ساده درباره آن جواب ميدهد.
?بيشتر حرف هايي كه در اطرافشان زده ميشود را مي شنوند و درك ميكنند.
?مثل همه بچه ها حروف صدادار را توليد ميكند.
?از جمله هاي داراي جزييات استفاده ميكند
( دوست دارم كتاب هايم را بخوانم).
?داستان هايي با موضوع مشخص ميگويد.
?راحت با كودكان و بزرگسالان ارتباط برقرارميكنند.
?بيشترصداها را درست تلفظ ميكنند ( شايد در بعضي از آنها مشكل داشته باشد، مثل چ، ز، ش، ث).