رابطه اي كه در آن ماموريت نجات همسرتان را به عهده داريد.
آيا فكر ميكنيد بيش از آنچه كه بايد ، دلتان براي همسرتان ميسوزد؟
آيا احساس مسئوليت ميكنيد تا به همسرتان كمك كنيد كه زندگي اش را روبه راه كند؟
آيا ميترسيد كه اگر همسرتان را ترك كنيد از نظر روحي صدمه جدي ميخورد؟
آيا همسرتان احساس عجز، ناتواني، قرباني بودن ميكند و شما اورا دلداري ميدهيد،آرامش ميكنيد، و تشويق ميكنيد.
آیا در گذشته با نامزدتان يا همسرتان بدرفتاري شده و يا به طرز بدي لطمه ديده و شما احساس ميكنيد كه مجبوريد براي او جبران كنيد.
آیا احساس ميكنيد كه مجبوريد با احتياط و پاورچين از دور وبر او حركت كنيد تا بدين وسيله از ناراحت کردن و رنجاندن او جلوگيري كرده باشيدو در نتيجه از اين كه خواسته هايتان را مطالبه كنيد و يا با چيزهايي كه شما را ناراحت ميكند مقابله كنيد، صرف نظر ميكنيد.
آیا وقتي دوستان يا اقوامتان از شما ميپرسند چرا با چنين كسي رابطه داريد، فكر ميكنيد از او بهانه جويي مي كنند و فورا درصدد از حمايت از او برمياييد ، انگار او كودكي بي دفاع است.
اگر پاسختان به هريك از اين جملات مثبت است ، شما معتاد به نجات ديگران هستيد و خودتان نميدانيد.
يا به عبارتي ،معتاد به نجات همسرتان نه به اين دليل كه با او تفاهم داريد، بلكه به اين دليل كه احساس ميكنيد مجبوريد به او كمك كنيد و وارد رابطه ميشويد يا در رابطه مي مانيد.
در واقع شما كسي را مي گرديد پيدا مي كنيد كه آسيب ديده ، يا شكننده است و يا عميقا اورا دوست نداشته ايد و احساس ميكنيد بايد به او محبت و توجه كنيد و اين كار را ميكنيد.
او از شما و بودنتان تشكر ميكند و شما احساس بزرگي ميكنيد.
نهايتا چشمان خود را باز ميكنيد و ميبينيد در رابطه اي هستيد كه بيشتر به يك مامور نجات شباهت داريد تا يك رابطه سالم و متعادل.
و مشكل اينجاست كه وقتي وارد اينگونه روابط ميشويد، ترك گفتنشان بسيار سخت و دشوار است زيرا شما درصدد تغيير و اصلاح هستيد و نميدانيد اين تغيير چه زمان اتفاق خواهد افتاد ، بنابراين تا آنجا ادمه ميدهيد تا سرانجام نتيجه و پاداش آن همه زحمت و كار سخت خود را ببينيد.
چرا ممكن است به ماموريت نجات روحي برويد؟؟؟
? شما يك ” رابين هود روحي ” هستيد و عادت داريد كساني را پيدا كنيد كه به كمكتان احتياج داشته باشند.
ممكن است در واقع با اين كارخود سعي در نجات ” مادر”،” پدر”، يا عضو ديگري از خانوادتان را داشته باشيد.
اگر در كودكي شاهد آن بوديد كه پدر،مادرتان يا برادر و خواهرتان ناديده گرفته ميشدند يا كسي دوستشان نداشته يا با آنها بدرفتاري ميشده، دربزرگسالي همان فرد را همچون كسي ميابيد كه سخت به كمك احتياج دارد و نهايت تلاش خود را ميكنيد تا عشق ، حمايت و نيرويي به او بدهيد كه در كودكي نتوانستيد به آن عضو خانواده بدهيد.
? نياز داريد كه احساس اهميت و برتري كنيد . وقتي كسي را برمي گزينيد كه ” از هم پاشيده” است، اين موضوع خود به خود شمارا در موضع فرد ” برتر، عاقل، منسجم تر” قرار خواهد داد.
شما با بازي كردن نقش قهرمان در رابطه از رويارويي با كاستي ها، بي كفايتي ها و احساس ضعف خود سرباز ميزنيد.
? نياز داريد كه بر ديگران كنترل داشته باشيد . وقتي در رابطه اي هستيد ” دستور جلسه” اصلي آن نجات همسرتان است، طبيعتا نسبت به او در موضع قدرت خواهيد بود ، درواقع كمك كردن روشي بسيار كنترل گرايانه در ارتباط باشد.
راه حل : اگر گمان ميكنيد كه مدام به كسي جذب ميشويد كه مشكلاتي بسيار بزرگ و جدي دارد، از خود بپرسيد كه آيا ترحم را با عشق اشتباه نگرفته ايد؟ رمز موفقيت كلمه احترام است.
شما نه تنها بايدبه همسر خود عشق بورزيد بلكه لازم است نسبت به او احساس احترام داشته باشيد و به او افتخار كنيد.